یکی از دوستان حکایت نچندان با مزه ولی پر مضمونی را از ملا نصرالدین نقل می کرد که گویا وصف حال این روزهای مردم آبسرد و چاره اندیشی های برخی مسئولان سابق و فعلی در این شهر برای مشکلات مردم آبسرد است:
نقل است که روزی مرد فقیری نزد ملا نصرالدین رفت و از نداری خودش گله کرد و گفت که از دار دنیا فقط یک گاو دارد و رزق و روزی خودش را از طریق فروش شیر و ماست این گاو به دست می آورد چون درآمد شیر فروشی کم است فقط مجبور است نان و ماست بخورد و سال به سال لب به گوشت نمی زند و...
ملا نصرالدین که دلش به حال مرد سوخته بود فوراً گاو آن بی نوا را سر برید و گفت:حالا هر چقدر که دلت می خواهد گوشت بخور...!!!
این روزها حکایت مردم آبسرد هم مانند همان مرد فقیر است که به توصیه برخی مسئولان محترم در شورای شهر و شورای شهر مجبور به زمین فروشی ترغیب شدند و اراضی کشاورزی خود را که براستی هست و نیست ایشان بود را فروختند و خوردند و امروز برای ایشان آب و زمین چندانی باقی نمانده و اگر همین چند تکه زمین باقی مانده را هم بفروشند و بخورند رسماً در این دنیا بی چیز می شوند...
ای کاش مسئولان به ظاهر دلسوزی که سنگ نداری و مظلومیت کشاورزان آبسردی را به سینه می زدند( و حالا هم کمابیش می زنند) بجای ارائه نسخه «زمین فروشی» به کشاورزان،راهکارهای درآمد زائی پایدار را به ایشان ارائه می دادند و بقول معروف به این مردم به جای کشتن و خوردن،دوشیدن و خوردن را می آموختند.